Sunday Feb 21, 2021

تیزچنگال ماهیچه‌دوست - سوپراسکوپ شماره ۱۴

یکی بود و یکی نبود، سال‌ها پیش گربه‌ای زندگی می‌کرد که همه موش‌ها از دست این آقا گر به جان به لبشان رسیده بود. در تمام شهر و اطراف آن هیچ موشی نبود که وقتی نام نیز چنگال ماهیچه دوست» یعنی همین آقا گربه را بشنود به لرزه نیفتد یا وقتی از دور او را ببیند از جان خودش ناامید نشود. از هیبت و یال و کوپال و چنگ و دندان‌هایش نپرسید که هر چه بگویم کم گفته‌ام، گربه نگو بگو شیر، شیر نگو بگو ببر و پلنگ، ببر و پلنگ نگو بگو اژدها. یک روز سه تا موش بیچاره در کنج خلوتی نشسته بودند و داشتند باهم درد دل می‌کردند. آن‌ها در صندوقخانه حاکم کرمان نشسته بودند و به سخنان شاعری که برای خان حاکم وصف این گربه را می‌نمود و از ابهت و قدرت و یال و کوپال او تعریف می‌کرد، گوش می‌دادند.

شاعر باشی شنیده‌ام شهرت گربه ما به شهرهای دیگر هم رسیده است. » «بله قربان، بنده شعری را که اخیراً شنیده‌ام برای شما نقل می‌کنم...


کاری از سازمان انتشار مجموعه داستان‌های ناطق

شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ

برداشتی از آثار ادبیات کهن فارسی (میراث فرهنگی)

نویسنده: خسرو ماکان

با صدای گروهی از هنرمندان برجسته ایران

Comments (0)

To leave or reply to comments, please download free Podbean or

No Comments

Copyright 2024 All Rights Reserved

Podcast Powered By Podbean

Version: 20240320