Sunday Feb 21, 2021
غول خودخواه - سوپراسکوپ شماره ۱۵
چند سالی بود که غول، باغش را گذاشته و برای دیدن یکی از دوستانش به شهری دور رفته بود.
بچهها هرروز عصر، وقتی از مدرسه تعطیل میشدند به باغ غول میرفتند و تا غروب در آنجا بازی میکردند.. باغ غول بیاندازه بزرگ و پر از درخت بود. زمینش از علفهای نرم و گلهای رنگارنگی که مثل ستاره درروی علفهای سبز میدرخشیدند، پوشیده شده بود.
در این باغ دوازده درخت هلو نیز وجود داشت که هرسال در فصل بهار شکوفههای صورتیرنگی میدادند. و وقتی پائیز میشد، درختها پر میشدند از میوههای آبدار و خوشمزه. پرندهها روی شاخههای درختها مینشستند و چنان آوای دلنشینی سر میدادند که بچهها دست از بازی میکشیدند تا به چهچه آنها گوش دهند.
کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطق
شرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ
نویسنده: اسکار وایلد
مترجم: آقاسی
Comments (0)
To leave or reply to comments, please download free Podbean or
No Comments
To leave or reply to comments,
please download free Podbean App.