Episodes
Saturday Feb 06, 2021
Saturday Feb 06, 2021
یکی بود و یکی نبود، سه تا خوک کوچولو بودند که روزی راه افتادند توی این دنیای بزرگ ، دنبال سرنوشت. اسم آنها بود، خوك فلوتزن ، خوك ویولنزن و خوك كاری.خوك فلوتزن خیلی بیخیال و تنبل بود و اصلاً دوست نداشت کار کنه. «من و کار... کار و من... هه هه هه . هاهاها ...»منمنم، من خودمم ، من خوك فلوتزنم، خودم و فلوتمم، چه کنم کار چیه، بار چیه کی به کیه ؟»او اصلاً به فکر آتیهاش نبود و همهاش پی بازی و شیطنت، خلاصه از روی تنبلی خیلی فوری و آسان یکخانه از علف برای خودش درست کرد و بعدازاینکه خانه علفیاش را ساخت، فلوتاش را برداشت و شروع کرد به خواندن و رقصیدن.کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطقشرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپشاهکاری از والت دیزنیمؤلف و شاعر: علیرضا اکبریانبا صدای گویندگان معروف رادیو و تلویزیون ایران
Saturday Feb 06, 2021
Saturday Feb 06, 2021
روزی روزگاری، در سرزمینی دور، پرنسس [شاهزاده خانم] زیبایی زندگی میکرد. یک روز پرنسس کنار پنجره بازی نشست و به برف بیرون نگاه کرد. هنگامیکه مشغول خیاطی بود دستش را برید، قطره خونی بر روی برف سفید افتاد. با خود گفت:«آرزو میکنم وقتیکه دختری به دنیا آوردم، پوستی به سفیدی برف، لبانی به سرخی خون و گیسوانی به سیاهی کلاغ داشته باشد». بهزودی پسازآن دختری به دنیا آورد و او نامش را سفیدبرفی گذاشت. افسوس، پرنسس جوان پسازآنکه بچهاش به دنیا آمد بهبود نیافت. پرَنس [شاهزاده] بسیار غمگین بود. میبایستی به دنبال پرنسس دیگری بگردد تا او را در اداره زندگی یاری دهد...کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطقشرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپمترجم: ماندانا راستار
Sunday Nov 15, 2020
Sunday Nov 15, 2020
یکی بود و یکی نبود، روزگاری عروسک ساز پیری زندگی میکرد، بنام «ژپتو» که بیشتر از هر چیز آرزو داشت فرزندی داشته باشد، به همین خاطر روزی شروع به ساختن عروسکی کرد تا از او بجای فرزند نگهداری کند.ژپتو، یک تکه چوب مرغوب انتخاب کرد و با دقت به ساختن عروسک پرداخت، او صورت عروسک را به شکل پسری در آورد که همیشه آرزوی داشتن آن را داشت، سپس به کمک قلم و چکش، شروع به ساختن بقیه بدن عروسک کرد، همینکه ژپتو چکش را به قلم کوبید، صدای خفیفی شنید که گفت:آخ ... نزن ... دردم اومد...کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطقشرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپمترجم: پرویز رفیعی
Saturday Nov 07, 2020
Saturday Nov 07, 2020
روزی روزگاری در شهر بغداد، دریانوردی زندگی میکرد به اسم سندباد او با گروهی از تاجران دریا که عازم دریاهای دوردست بودند تا اجناس گرانقیمت زیادی را خریدوفروش کنند، همسفر شد.روزی از این روزها، کشتی آنها نزدیک جزیرهای لنگر انداخت و سندباد اولین نفری بود که قدم در ساحل جزیره میگذاشت، همینکه سندباد پایش را روی خشکی گذاشت، فریاد افراد کشتی بلند شد.کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطقشرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپمترجم: پرویز رفیعی
Saturday Nov 07, 2020
Saturday Nov 07, 2020
در زمانهای بسیار قدیم در دورترین نقطه دریا، جایی که آب از شفافی چون بلور میدرخشید، و عمق آن حتی از بلندترین کوهها نیز بیشتر بود، مردمان دریا زندگی میکردند.قصر حاکم دریا در پایینترین نقطه دریا قرار داشت. دیوارهای قصر از مرجانهای قرمز و سقف آن از صدفهای بزرگ بود. مرواریدهایی که به روی میزها و صندلیها کار گذاشته بودند در ته آبهای آبی بهروشنی میدرخشید.حاکم دریا شش دختر داشت که جوانترین آنها از همه دوستداشتنیتر بود...کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطقشرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپ
Saturday Nov 07, 2020
Saturday Nov 07, 2020
دریا زیبا بود. کشتی بزرگ «آنتلوپ» به سمت دریاهای جنوب درحرکت بود. گالیور در عرشه کشتی ایستاده و به اقیانوس خیره شد. یکی از کارکنان کشتی به او نزدیک شد و گفت:«گالیور! طوفان دارد میآید. من اگر جای تو بودم، به داخل کشتی میرفتم»«من از طوفان نمیترسم، بلکه از وجود آن لذت میبرم. این سفر برای من تا حالا خیلی خستهکننده بوده»اما خیلی زود باد شروع به زوزه کشیدن کرد و کشتی «آنتلوپ» در میان موجهای بسیار بزرگی قرار گرفت. ناگهان کشتی شکاف برداشت و از وسط دونیم شد...کاری از سازمان انتشار مجموعه داستانهای ناطقشرکت ۴۸ داستان، سوپراسکوپمترجم: پرویز رفیعی
Tuesday Sep 22, 2020
Tuesday Sep 22, 2020
بابا برفی نوشتۀ: جبار باغچهبان طرح و نقاشی: آلن بایاش موسیقی: احمد پژمان تهیهشده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. تهران، سال ۱۳۵۱با صدای: فریدون دائمی: قصهگو پرویز نارنجیها: بابا برفی ایرج پزشکیان: پدر بزرگ صدای بچهها: مرتضی جزئی، سونیا خلفی، مهران بخشایش، فریده کمالزاده
Tuesday Sep 22, 2020
Tuesday Sep 22, 2020
دریاچه قویک باله از چایکوفسکینوشته: فرانسیس اسکالیا ترجمه: بیژن خُرسند صدا: مظفر مُقدم طرح و نقاشی: بهجت پوشانچی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ـ ۱۳۵۱
Tuesday Sep 22, 2020
Tuesday Sep 22, 2020
آهو و پرندههانوشتهٔ: نیمایوشیجروایت: احمد شاملوموسیقی متن: فریدون شهبازیان تهیه شده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. تهران ـ سال ۱۳۵۱با صدای:احمد شاملو: قصهگواردوان مفید: مرغابیعلیرضا هدائی: کلاغبهرام شاهمحمدلو: آهورضا بابک: قمریسوسن فرخنیا: غاز سفیدمرضیه برومند: خاله غاز
Tuesday Sep 22, 2020
Tuesday Sep 22, 2020
قهرمان نوشتۀ: تقی کیارستمیموسیقی متن: شیدا قرچهداغی تهیه شده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۵۱با صدای: نیکو خردمند: قصهگو آذر دانشی: زن برزگر بهزاد فراهانی: پیرمرد مظفر مقدم: برزگر کیومرث مبشری: درخت وفا لاهیجی: پسر (قهرمان) فرح کاظمی: بلبل